شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ جوابي ديگر به يک سوال دانشجويي به استادش گفت: استاد اگر شما خدا را به من نشان بدهيد عبادتش مي کنم و تا وقتي خدا را نبينم آن را عبادت نمي کنم.
*بايد به اين دانشجوي محترم گفت که در اين دنيا چيزهاي نامرئي زيادي وجود دارد، و ديگر زمان قبول نکردنشان به سر آمده است، مانند، امواج راديويي، هوايي که تنفس ميکنيد و ... آيا آنها را هم قبول نميکنيد؟ و تا نبينيدشان وجودشان را باور نميکنيد؟*
و فکر ميکنم در آخر اشاره به اين حکايت هم بي ربط نباشد: که *روزي چشم به ديگر يارانش گفت:* کوهي پوشيده از ابر در پشت اين دره ها مي بينم. به راستي که چه کوه زيبايي است. *گوش گفت:* کجاست آن کوهي که تو مي بيني؟ من صداي او را نمي شنوم. *دست گفت:* من بيهوده مي کوشم تا او را لمس کنم اما هيچ کوهي را نمي يابم. *بيني گفت:* من وجود او را درك نمي کنم زيرا قادر نيستم او را ببويم. *پس وجود آن غيرممكن است!*
آنگاه چشم به سوي ديگري برتافت و با خود خنديد،درحالي که حواس ديگر درباره چنين خيالبافي هايي گفتگو مي کردند و به اين نتيجه رسيدند که چشم از راه بدر شده است!
*حکايت ديدن خداوند نيز از اين دسته است، که دل ميتواند ببيند، اما چشم، نه! آيا ميشود دل را به از راه بدر شدن متهم کرد؟*
يادداشتهاي يک مسلمان
رتبه 0
0 برگزیده
883 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top